آنقدر از کارهایم، بی خود و بی جهت، ایراد می گرفت که در نهایت کفرم در آمد و، بر خلاف معمول، یک کار با کلی عیب و ایراد تحویلش دادم!وقتی برای ادای پاره ای توضیحات مرا به حضور پذیرفت، آماده بودم که کلی ناسزا و بد و بیراه بارم کند؛ اما، بر خلاف انتظار، او از کارم کلی تعریف کرد، جوری که فکر کردم دارد مسخره ام می کند.با اتمام تعاریف لازم و قبل از بدرقه به من گفت: " راستی شما خانم مهندس... که سمت مهمی در شرکت .... دارند را می شناسید؟عرض کردم که ایشان همسر عموی بنده هستند.با خوشحالی "سلام برسانید" گفت و در ضمن خواهش کرد که توصیه ایشان را به زن عمو بکنم.موقع خروج به این فکر کردم که شناخت
رییس برای کسب موفقیت لازم است و اگر رییس شما هم شما و قابلیت هایتان را خوب بشناسد ممکن است قدم کوچکی در راه موفقیت های شما برداشته شود.با این حال؛ از همه این ها مهمتر این است که شما رییس رییس خود را
بشناسید و رییس رییس شما هم با شما نسبت قوم و خویشی و یا دوست و آشنایی داشته باشد! + نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 18:8 توسط محمد ماکویی | دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1402 ساعت: 15:40